ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیمبنده را نام خویشتن نبود هر چه ما را لقب دهند آنیمگر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمیدانیمچون دلارام میزند شمشیر سر ببازیم و رخ نگردانیمدیگران در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سر افشانیممر خداوند عقل و دانش را عیب ما گو مکن که نادانیمهر گلی نو که در جهان آید ما به عشقش هزاردستانیمتنگ چشمان نظر به میوه کنند ما تماشاکنان بستانیمتو به سیمای شخص مینگری ما در آثار صنع حیرانیمهر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیمسعدیا بی وجود صحبت یار همه عالم به هیچ نستانیمترک جان عزیز بتوان گفت ترک یارعزیز نتوانیم-|+| نوشته شده توسط عذرا مجیبی در دوشنبه وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید
برچسب : شعر,باشکوه,سعدی,بزرگ,ارسالی,دوستی,تقدیم,عزیزان,شوریده,این,همه,شبکه,اجتماعی,هنوزم,همراهن, نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 266 تاريخ : پنجشنبه 26 مرداد 1396 ساعت: 21:22